پارلمان ایران با 225 رای به قانون پرداخت حق پخش تلویزیونی توسط سازمان صداوسیما به فدراسیون فوتبال رای مثبت داد.
به گزارش سرویس ویژه واندا اسپورت با تصویب این قانون از این فصل رادیو و تلویزیون حکومتی باید حق پخش مشخصی را براساس آیینامه وزارت ورزش به فدراسیون های ورزشی پرداخت کند.
در این فرایند بی شک فدراسیون فوتبال و باشگاه های فوتبال ایران بالاترین سهم و درآمد را از پخش تلویزیونی خواهند داشت و سرانجام به 3 دهه بی توجهی صداوسیما در پرداخت حق پخش تلویزیونی لیگ برتر ایران پایان داده می شود.
در گزارش مستندی که روزنامه فرهیختگان وابسته به دانشگاه آزاد آن را منتشر کرد، درآمد صداوسیما از تبلیغات تلویزیونی در زمان پخش مسابقه های فوتبال به بیش از 58 هزار میلیارد تومان معادل 550 میلیون دلار می رسد.
این رقم شگفت انگیز در حالی از فوتبال و تصاویر لیگ برتر به دست می آید که صداوسیما سالهاست منابع مالی فوتبال را قبضه کرده ولی هیچ نفعی از آن به فوتبال نمی دهد و با قدرت خاص حاکمیتی و تک صدایی در جامعه منتقدان را ساکت می کند.
سرانجام پس از 3 دهه امروز این قانون در پارلمان ایران با رای بالایی تصویب شد و ظرف مدت 3 ماه تا پیش از زمستان 1404 صداوسیما باید روند پرداخت حق پخش را به وزارت ورزش آغاز کند.
اگر چه در این فرایند بروکراتیک و تصدی دولتی به حق پخش بدون شک مشکلات فراوان و خطاهای زیادی رخ می دهد، ولی شکسته شدن قفل لجبازی صداوسیما یکی از مهمترین اتفاقات رسانه ای در سال های اخیر است.
با این وجود صداوسیما به دلیل سیاست بسته مدیریتی و روال بی تخصص شدن مدیران جوان و تراز سیاسی آن مشکلات فراوان و عمیقی در روند پخش مسابقه های ورزشی خواهد داشت و این نقطه پر دردسری است که این سازمان با شناخت آن 3 دهه از حق پخش فرار کرده بود.
در ساختار حرفه ای در هیچ نقطه ای از جهان رسانه دولتی یا حکومتی نمی تواند عهده دار ارایه سرویس چرخشی و دوره ای خدمات پخش زنده به رویدادهای لیگ در هر رشته ورزشی باشد.
میزان امکانات و فناوری های سخت افزاری مورد نیاز و همچنین هماهنگی یک دست در تمام پلت فرم های پخش یکی از سخت ترین و موثر ترین دلیل بی فایده شدن این سرمایه گذاری هنگفت و چند صد میلیون دلاری است.
به همین دلیل است که رویدادهای مهم و دوره ای جهان در هر رشته پخش کننده تجاری دارد که در حوزه ارایه خدمات و امکانات تولید و پخش محتوای حرفه ای تخصص دارند و با سرمایه های غیر قابل رقابت به ارایه خدمات می پردازند.
بزرگترین خدمات دهندگان تلویزیونی در ایالات متحده برای پوشش مسابقه های لیگ فوتبال آمریکایی، NBA و دیگر لیگ های داخلی آمریکا و US Open فعالیت می کنند.
در اروپا تنیس ویمبلدون، لیگ قهرمانان، گراند پری های تنیس، گراندپریکس های اتومبیلرانی و لیگ های جهانی توسط خدمات دهندگان بزرگ و حرفه ای مدیریت و اجرا می شود.
در ایران این مدل موفق جهانی به دلیل تک صدایی رادیو و تلویزیون حکومتی و همچنین عدم وجود رقیب برای این حوزه خدمات رسانی فنی و تخصصی راه به جایی نمی برد. صداوسیما با توجیه امکانات آماتوری در مراکز استانی خود سعی دارد جای خالی این شرکت ها را به قیمت تصدی خودش بر همه امور و نگه داشتن پخش زنده آن برای این سازمان را پر کند.

این لجبازی و تلاش برای حفظ درآمدهای نجومی از کنار فوتبال چه خسارت هایی دارد؟
خسارت نخست
این رفتار صداوسیما در سال های اخیر به دلیل بی سوادی و عدم تخصص مدیران ورزشی و تهیه کنندگان ماندگار در فرایند مدیریت این سازمان همچنان به شیوه فعالیت های دهه 70 خورشیدی است و از سرعت و کیفیت جهانی عقب مانده است.
کم سوادی این افراد در کنار ضعف عمیق در بهره مندی از تجهیزات به روز و امکانات جهانی برای تولید پخش زنده های مدرن باعث شده که حماسه پخش اچ دی با امکانات فنی اس دی فقط در لیگ برتر ایران رقم بخورد.
همزمان کمبود تجهیزات و لنزهای مخصوص تصویربرداری حرفه ای، فناوری صدابرداری مدرن محیطی و پخش متا دیتا در هنگام پخش تصاویر زنده فوتبال قاب عقب مانده و محدودی برای بیننده تلویزیونی ساخته که هیچ ارزشی جز دیدن عادی بازی ندارد.
در واقع یکی از هدف های افراد کم سواد مورد اشاره و تفکرات سیاسی چپ حاکم بر این سازمان مدیریت جذابیت و کنترل مدرنیزه شدن امکانات برای محدود ماندن این پخش تلویزیونی ها به حداقل شرایط ممکن است.
شاید برای بچه های دهه 80 و 90 قابل باور نباشد که نسل قدیمی این مدیران فعلی صداوسیما به مانند حق پخش تا لحظه آخر برای پخش زنده نشدن مسابقه های فوتبال باشگاهی و ملی گردن خودشان را گرو گذاشته بودند و حاضر به نیم متر نرمش با مردم نبودند.
در ساختار تفکر چپ گرای انقلابی فوتبال بازی است که توسط امپریالیست طراحی شده که جامعه از کار و تلاش دور بماند.
با این ترفند دو دهه فوتبال تابو بود، از بازی ملی تا باشگاهی در سطح آسیا را با یک ساعت تاخیر پخش می کردند و بازی های باشگاهی اغلب به صورت گزیده با چند ساعت تاخیر پخش می شد.
هر چقدر زمانه پیش رفت و این تفکر عقب ماند، این جریان واپسگرا برای نگه داشتن منابع مالی و تصویری فوتبال بیشتر از قدرت و زور استفاده کردند.
امروز سازمانی با امکانات کهنه و باقی مانده از دهه اول سال 2000، نیروی انسانی کاملا نابلد و تجربی بدون داشتن دانش و گذراندن دوره های مدرن باید جوابگوی پخش زنده همزمان 32 بازی لیگ برتر و جام آزادگان در هفته باشد.
بدون شک صداوسیما توانایی انجام چنین شیوه ای را ندارد و حتی شرکت های خلق الساعه مدیران بازنشسته و نهادهای خاص هم نمی توانند در لحظه 32 واحد سیار حرفه ای با امکانات روز جهانی برای تصویربرداری و صدابرداری را کنار هم قرار دهند.
از طرفی قرار دادن این 32 پلت فرم پخش زنده از ورزشگاه نیازمند 100 نیروی متخصص به روز و حرفه ای است که تجربه فعالیت کلاس جهانی را داشته باشند، همین موضوع ساده در لحظه این سازمان یا هر پخش کننده ای را نیازمند به 3200 تکنسین با تجربه می کند.
در فرایند اجرای این پلت فرم ها هر تیم نیازمند 50 نیروی خدماتی و لجستیکی است تا امکانات در گستره ایران در شهرهای میزبان و میهمان استقرار و آماده سازی شود که با اضافه شدن این 1600 نفر تیم پخش زنده بدون چهره های خاص نیازمند 4800 نیروی توانمند در سراسر ایران برای پوشش فوتبال هستند.
سازمان صداوسیما با چند دستگاه واحد سیار قراضه و کمتر از 200 کارمند در مراکز استانی می خواهد چنین فعالیت و ساختاری حرفه ای و جهانی را برای مخاطب خود اجرا کند.
بازهم مشخص است که این بدنه ناتوان کارمندی و محدود استانی صداوسیما نمی توانند هر هفته 5760 دقیقه برنامه زنده آماده کند و از همه بدتر کنداکتورهای پخش شبکه های تلویزیونی آن قدر درگیر پخش برنامه های شعاری و سریال های آبگوشتی است که جا برای پوشش نزدیک به 6 هزار دقیقه برنامه در هفته ندارد.
در نظر داشته باشید که یک شبکه در 24 ساعت توانایی 1440 دقیقه برنامه دارد و برای پخش حرفه ای فوتبال فقط در لیگ برتر دست کم به 2 شبکه جدید بدون پخش برنامه های موازی نیاز است.
قطعا راه اندازی شبکه برای صداوسیما مانند قلمه زدن شمعدانی کار ساده ای است ولی نکته بسیار مهم اینجاست که صداوسیما از فوتبال به عنوان عامل جذابی استفاده می کند که پیام های بی مشتری سیاسی خودش را به خورد مخاطبان بدهد.
به دوران فعالیت علی فروغی در شبکه 3 دقت کنید، آوردن افرادی مانند خانعلی زاده و دادن آنتن ثابت به آنها برای دیدن شدن نیازمند فوتبال است و مخاطبان ناچار هستند تا هر از چند گاهی با دیدن این برنامه ها بخشی از آن را در شبکه های اجتماعی پخش کنند تا برای مدیران این شبکه فاکتور دستاورد شده و رئیس این سازمان ادعای مخاطبان 70 درصدی داشته باشد.
واقعیت ماجرا این است که با تهیه کننده کم سوادی که 25 سال است پخش فوتبال برتر را به دست دارد، سالها در آرزوی گرفتن جای فردوسی پور بود و در دوره خانه تکانی صداوسیما با کمک یکی از برندهای چسب مشهور در شبکه 3 باقی ماند، امکان تصور تماشای یک فوتبال حرفه ای براساس دانش، فناوری و امکانات پیشرفته و نیروهای حرفه ای ممکن نیست.
اگر باور ندارید به سرگذشت دردناک دوربین عنکبوتی Spider Cam یک میلیون دلاری ورزشگاه آزادی که هیچ وقت استفاده از آن در سطح حرفه ای انجام نشد و سرانجام با پاره شدن کابل ها در گوشه یکی از انبارهای صداوسیما افتاد، مراجعه کنید.
در تفکری که اموال عمومی و بودجه مالیات مردم چنین راحت به فنا می رود، نمی توانید توقع پخش حرفه ای فوتبال و تقسیم حق پخش قانونی و حرفه ای داشته باشید.
خسارت دوم
باقی ماندن این خدمات در انحصار صداوسیما باعث می شود ورزش و به خصوص فوتبال از دسترسی به منابع گسترده تبلیغاتی محروم شود و اقتصاد فوتبال از فرایند ایجاد شغل و کارآفرینی بهره مند از آگهی بازرگانی دور بماند.
اگر برای پخش لیگ برتر به دو شبکه تلویزیونی مستقل از برنامه های فعلی صداوسیما نیاز باشد، برای پخش زنده همزمان لیگ برتر و جام آزادگان باید 8 تا 10 شبکه همزمان به این مسابقه ها سرویس رسانی کنند.
بدون شک مدل مدیریتی بسته و کارمندی در صداوسیما توانایی چنین خدمات رسانی همزمان سخت افزاری و نرم افزاری براساس الگوی یکسان و استاندارد جهانی را ندارد و بدون شک در استان یا یک پخش زنده مشکلات ناگهانی باعث جلوگیری از پخش یا انصراف از پخش زنده می شود.
در این وضعیت هیچ گروه بزرگ جذب کننده تبلیغات حاضر نخواهد بود، اعتبار و حیثیت خودش را روی مدیریت های پشت پرده و رانت خیز در تلویزیون هزینه کند.
در فضای اجرایی اگر صداوسیما با شبکه 3 و کانال ورزش 50 هزار میلیارد درآمد پخش آگهی بازرگانی به دست می آورد، بدون شک پخش کننده بخش خصوصی با امکان پخش همزمان 23 بازی لیگ برتر و جام آزادگان فرصت استثنایی و منابع گسترده ای از درآمد تبلیغاتی را پیش روی دارد.
اگر هر شبکه بتواند در سال 25 هزار میلیارد درآمد تبلیغاتی کسب کند، این پتانسیل برای 23 شبکه به رقم شگفت انگیز 575 هزار میلیارد می رسد که با در نظر گرفتن 40 درصد هزینه تولید بودجه عظیمی دهها هزار میلیارد این رقم در حوزه اشتغال زایی و توسعه مناطق زیر پوشش این خدمات قرار خواهند گرفت.
از طرفی تزریق 500 میلیون دلار در ورزش کشور به کلی اداره ورزش را از بودجه های دولتی خلاص می کند و این بودجه ها می تواند در حوزه آموزش، سلامت، رفاه و توسعه کشور هزینه شود.
در حالی که همزمان فوتبال در حال درآمدزایی و کارآفرینی است این چرخه قدرتمند بدون دخالت پیرمردهای بازنشسته امنیتی و جریان بهره بردار اقتصادی از ورزش برای همه ملت ایران می چرخد و نان به سفره میلیون ها ایرانی در کنار تفریحی سالم می آورد.
چالش پیش رو
اجرای قانون حق پخش مسکن کوتاه مدتی برای بیرون بردن تصدی رسانه حکومتی بر ورزش است، نمونه زنده این ماجرا در ترکیه و عربستان سعودی قابل ارزشیابی است که با خارج شدن انحصار دولتی از پخش تلویزیونی باشگاه چنان به قدرت و توانمندی رسیدند که در طول دهه گذشته ترکیه برای تمام تیم های قدرتمند خود ورزشگاه اختصاصی با جذب سرمایه گذاری های عظیم خارجی کرده است و عربستان هم با این نسخه در حال آوردن پای سهامداران خارجی به اداره تیم های فوتبال هستند.
براساس قوانین اقتصاد و شاخص های بازار به خوبی می دانند که توسعه ورزش، توسعه درآمدهای ورزشی، جذب منابع خارجی و بالا رفتن سطح سرمایه گذاری های ورزشی باعث افزایش شغل و امنیت اجتماعی در جامعه می شود.
از این رو ورزش و حق پخش نیازمند سازمان مستقل از دولت است که بتواند با مناقصه های واقعی و اجازه ورود به پیمانکاران پخش حرفه ای راه را برای بالا بردن خدمات و توسعه امکانات برای بینندگان در سراسر ایران و حتی مراحل بعدی بینندگان خارجی فراهم کند.



